کافه پرنس
درباره وبلاگ


کافه کافه

پيوندها
روزگارم مرد با تمام خاطراتش
جمعه بازار
چه رازیست وراي این همه عظمت
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کافه پرنس و آدرس cafe-prince.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 22902
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
پرنس
monarch

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:21 :: نويسنده : پرنس

باز با یادت خوشم، با چهره ات با آن نگاه

باز هم طراحی خنده، به سوز دل به آه

باز مانده ست دل مردد، تا که از یادت بَرَد

یا که جاویدان بگیرد خاطرت را در پناه

من که از یاد تو رفتم بعد بار واپسین

تو مرا یکدم به یاد آور، برایم تکیه گاه

تقدیم به دوست عزیز (خواب و بیدار)

 
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : پرنس

آخ دلم چه دردی می کنه.

وای حالم داره به هم میخوره. فکر کنم مسموم شدم. فکر کنم مال بستنی دیروزه.
آخه شیرینی قحط بود از این همه چیز بستنی شیرینی گرفتی دادی به بچه های سرویس آقای رحمانی؟
چی میگم؟ دارم با خودم حرف میزنم. رحمانی کجا بود.
ای کوفت بخورم هی! میگن کاه از خودت نیست کاهدون هم از خودت نیست.
کاش لب به بستنی نمیزدم. من که اصلا از بستنی بدم میاد آخه چرا...
مامان! مامان به دادم برس. فکر کنم مسموم شدم.
-          مسموم شدی؟
آره. مال بستنی باید باشه.
-            روز دیگه ای نبود که امروز مسموم شدی؟ روز امتحان ارشدته.
فکر کنم باید قیدشو بزنم. اصلا نمیتونم.
-          هرجور شده برو.
حالا اگه قبول هم بشم که نمیشه با این خدمت رفت دانشگاه.
-          تو برو باقیش با خدا. فردا رو کی دیده
به زور حاضر شدم و رفتم. 5 دقیقه مونده به شروع امتحان رسیدم محل آزمون.
وای چقدر حالم بده. سرم هم داره گیج میره. قبل اینکه صندلیمو پیدا کنم دستشویی ساختمونو
پیدا کردم که یه وقت اگه...
این سوالا چیه؟ جواب این یکی یادم بود ها!!! این چقدر چرته! این یکی رو بچه هم میدونه چی
میشه جوابش
آخ آخ آخ دلم.
با چه وضعی آزمونو به اتمام رسوندم بماند.
فرداش حالم بهتر بود.ادامه خدمت و ادامه زندگی
تابستون بود. تابستون پارسال. فرمانده مون هم همون آزمون شرکت کرده بود. قبول شده بود و
خیلی خوشحال بود.
چیزی شده فرمانده اینقدر خوشحالین؟
-          آره جواب آزمون اومده و من قبول شدم.
جدی میگین؟ اومده؟ تبریک میگم.
-          مگه نمیدونستی؟
نه!
هول شده بودم. از یه طرف میخواستم بدونم چی کردم و از یه طرف دلهره دیدن نتیجه نمیذاشت.
 فرمانده میشه امروز به من مرخصی ساعتی بدین؟ میخوام برم کافی نت نتیجه آزمون رو بگیرم.
-          آره! آره حتما
خودمو به کافی نت رسوندم. وای چه حال عجیبی. نشستم پشت سیستم و آدرس سایت
رو تایپ کردم. شماره داوطلبی رو وارد کردم.
صفحه در حال لود کردن بود. صفحه بالا اومد و من چشمام رو بستم. اصلا جرأت نداشتم
بازش کنم ببینم چی کردم.
آب دهانم رو قورت دادم و آروم چشمامو باز کردم.
زیر برگه دنبال کلمه ی مردود می گشتم تا خیالم راحت شه.
ای بابا نیست که پس کجاش زده؟ هرچی گشتم نبود. خواستم مسئول کافی نت
رو صدا کنم ببینم کجای سایت میزنن مردود یا قبول که چشمم افتاد
به کلمه....
قــــــــــــــــــــبــــــــــــــــول!
وای خدای من. باور کردنی نبود اما اتفاق افتاده بود.
و من شدم دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی صنایع. الانم ترم دوم همین رشته ام.
ترم اولم رو هم سرباز بودم و هم دانشجو. با کلی اینور اونور زدن تونستم مجوزشو بگیرم
که هم خدمت کنم و هم دانشجو باشم. شانس آوردم جفتش توی تهران بود.
آدم هیچ موقع نمیدونه خدا براش چی در نظر گرفته.
ممکن بود من بخاطر دل دردم نرم برای آزمون و اگه مادرم شارژم نمی کرد بعید بود برم.
ممکن بود به موقع به محل آزمون نرسم.
ممکن بود...
اما خدا همیشه هوای من و همه بنده هاشو داره. همه چیز به حکمت اون بسته است.
--------------------------------------------------------------------------------------------
منوی هفته:
از خدا پرسید اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن چه سود دارد؟
خداوند خندید و گفت:
شاید در سرنوشتت نوشته باشم، "هرچه آرزو کرد"
--------------------------------------------------------------------------------------------
از این به بعد شعر اختصاصی هم براتون میگم. موضوع و زمان تحویل شعر+ایمیلتون رو بهم بگین
تا به صورت رایگان براتون شعر بنویسم. فقط کم کمش 3 روز قبل از زمان تحویل، باید سفارش بدین
 
سه شنبه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : پرنس

"به نام خدایی که عشق را عاشقانه معنا کرد"

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است

پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است

که خبر می آرند از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک

روی شن ها هم نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

به سر تپه ی معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

و در آن تنهایی سایه ی نارونی تا به ابدیت جاری ست

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

"سهراب سپهری"

-------------------------------

سلام به دوستان همیشه همراه

توی این وب تنهام

تنهای تنها

یه پرنس تنها

توی کافه خودم با مشتریام سرگرمم

قراره نوشته های منو توی این وب بخونین

نوشته هایی که بیشتر داستانک هستن

امیدوارم خوشتون بیاد

 

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد