clossed-2
کافه پرنس
درباره وبلاگ


کافه کافه

پيوندها
روزگارم مرد با تمام خاطراتش
جمعه بازار
چه رازیست وراي این همه عظمت
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کافه پرنس و آدرس cafe-prince.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 22891
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
پرنس
monarch

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : پرنس

 

مرد ناشناس منو برد به یه دنیای عجیب...
-         من روزای اول باانگیزه به دانشگاه می رفتم. موقعیت شیرین و جالبی بود.
 آدمای مختلف، شهرستانی و بومی و لهجه های عجیب.تا یادم نرفته بگم رشته ام
طراحی بود.
مدل ها و تیپ های متفاوت. بعضیا که خیلی با هم راحت بودن و بعضی دیگه نه.
خیلیا راحتبا هم دوست شدن اما من توی دوست شدن کمی بدقلق بودم.
دو، سه جلسه ای از کلاسها گذشت.
سر یکی از کلاس ها استاد گفت مقاله ی انگلیسی به میلم بفرستین و بعد تأیید
من شروع کنین به ترجمه اش. یادمه اون جلسه ای که اینو گفت من توی کلاس
نبودم یعنی غیبت کرده بودمخودت که الان توی کاری بهتر میدونی کار و تحصیل توامان
چقدر سخته. جلسه بعدش که رفتم بی خبر از همه جا بودم.
استاد پرسید کی مقاله اش رو ترجمه کرده. یکی از آقایون دستش رو بالا برد.
استاد ازش خواست تا بره جلو و ترجمه مقاله ش رو به صورت کنفرانس
توضیح بده. خیلیا مسخره اش کردن اما خیلی مسلط به متن ترجمه شده بود و
این اطمینان رو توی استاد بوجود آورد که ترجمه اش کار خودشه.
نمره کامل رو گرفت وقتی نشست ازش ماجرای مقاله رو جویا شدم و اون هم برام
جریان رو تعریف کرد. یواش یواش با هم دوست شدیم اسمش مهرداد بود کمی لهجه
داشت هرچی بهش می گفتم بچه کجایی نمی گفت
می گفت من تهرانیم اما انصافا بهش نمی خورد مخصوصا با اون لهجه بهش می خورد کرد باشه
اما لام تا کام حرف نمی زد.
با هم دانشگاه می رفتیم و با هم بر می گشتیم اما همیشه در مترو غیبش می زد و
 می گفت کار دارم.تو برو من بعدا میام
بچه جالبی بود به شدت هم مرموز. نمی شد از کارهاش سر در آورد.
من به بودنش راضی بودم چون می شد حسابی روش حساب کرد.
هفته بعد با کلی کلنجار استاد رو راضی کردم تا براش به جای مقاله انگلیسی یکی از
طرح های فرش رو ببرم، آخه توی بازار تو یه مغازه فرش فروشی کار می کردم.
تلفیق دانش وکار برام
خیلی خواستنی بود. استاد قبول کرد. اسمش استاد بهرامی بود. یه مرد شریف که از
یه دقیقه کلاسش هم نمیزد، چند بار هم توی نمارخونه دیدمش. برخلاف خیلی از
استادها بود که ادعاشون گوش فلک رو کر میکنه. کاملا بی ادعا و سالم. بگذریم.
گفت باید بیای جلو و طرحت رو کامل برای بچه ها توضیح بدی.
من هم که نمی تونستم یعنی سختم بود ولی
قبول کردم آخه نمره قابل توجهی از پایان ترم رو به خودش اختصاص می داد.
به مهرداد جریان رو گفتم گفت:
-          باشه من کمکت می کنم فقط باید خجالت رو بزاری کنار.
-         نمی تونم.
-         پس باید قیدش رو بزنی.
-         نه ، نه باشه قبول باید چکار کنیم.
-         طرحت رو بده ببینم. وووو پسر چی کردی عجب طرح خفنی. خوب توضیح
بده ببینم چیه.
- این طرح ها از قدیمی ترین و اصیل ترین طرح ها در فرشبافی ایرانیه و... و...
-         و چی...
-         و توش از نقشه های منظم و مدون پیروی نمیشه در حالی که... درحالی که...
-         ای بابا اینجوری که استاد و بچه ها رو جون به لب می کنی. این جوری فایده نداره.
برو بیشتر تمرین کن.
شبش کلی با خودم تمرین مردم و جلو آینه حرف زدم و امیدوار به فردا
-         خوب تمرین کردی؟
-         آره الان دیگه ردیف میتونم توضیح بدم
-         ببینیم و تعریف کنیم.
-         با سلام خدمت دوستان این طرح از قدیمی ترین و اصیل ترین طرح ها در
فرشبافـــــــ...
-         صبرکن صبرکن ببینم پس استاد هویج بود؟ یا سلام نکن یا اگه کردی به همه احترام بزار
-         آها ممنون. بله همونجور که می گفتم
-         همونجور که چی رو می گفتی؟ از اول شروع کن
-         با سلام خدمت استاد و دوستان این طرح قدیمی ترین و اصیل ترین طرح ها
در فرشبافـیه و و توش از نقشه های منظم و مدون پیروی نمیشه در حالی که دارای
زیبایی دل پسندیه...
چشمم تو چشم دو نفر از بچه ها افتاد که توی حیاط داشتن بهمون نگاه میکردن.
-         چی شد پس؟!
مهرداد راستای نگاهمو دنال کرد و رسید به چشمای هاج و واج بچه ها.
طرح رو داد دستم و گفت
-         نه داداش اینجوری نمیشه. بیشتر تمرین کن
شب خودمو بیچاره کردم. اینقدر توضیح دادم که دهنم کف کرد. با خیلی راحت
شب رو خوابیدم.
-         سلام مهرداد
-         سلام! چطوری؟
-         خوبم
برگه ها رو دادم دستش مثل شاگردی که کتاب رو به معلمش میده تا ازش بپرسه.
-         اینو بی خیال پسر
با تعجب نگاهش کردم.
-         بی خیال یعنی چی؟ من 4 روز دیگه کنفرانسمه، بیچاره میشم.آبروم میره.
-         فعلا بی خیال.ببین اون دختره رو می بینی؟
-         کدومو؟
-         همون که روسری کرم سرشه.
-         همون که چهره جذابی داره؟
-         آفرین زدی تو خال
-         کیه؟ همکلاسیمون که نیست! فامیلته؟
-         آره دخنر کوچیکه ی عمه بزرگه ی پسر عمو زنداییمه!!! فامیل کجا بود
-         پس چی؟ از وقتی دیدمش دل تو دلم نیست ضربانم رفته رو هزار
-         یعنی؟
-         یعنی میخوامش. دوستش دارم
-         همینطوری یه دفعه؟!
-         نه از وقتی به دنیا اومد عاشقش شدم نمیدونی چه تیپی داشت وقتی ننه اش
قنداقش می کرد.از بچگی می دونستم همسر آیندمه.
خوب پسر عشق تو یک نگاه همینه دیگه.
-         خوب حالا میگی چیکار کنم
-         د! پسر برو باهاش حرف بزن برام بهش بگو من میخوامش.
-         کی من؟ عمرا! من حرف زدن معمولیمو بلد نیستم تو که ماشاا... خودت
زبون داری
-         میترسم برم خودم مستقیم بهش بگم بربخوره بهش نمیخوام از دستش بدم.
تو هم اسمی از من نیار بگو دوستم از شما خوشش اومده. اگه قبول کرد که چه بهتر
اگه هم نه که یه فکری دیگه کنم براش.
-         نه جون مهرداد اصلا نمیتونم. نگاهم کنه غش کردم
-         نترس بابا کاری به تو نداره تو میخوای واسه رفیقت یه کاری کنی اگه بشه میدونی چه کار
بزرگی واسه من کردی؟
خلاصه بد ما رو شیر کرد و فرستاد جلو
 
...to be continue

پ.ن: دوست دارین اسم شخصیت اول داستان چی باشه؟



نظرات شما عزیزان:

ناهيد
ساعت12:51---25 ارديبهشت 1391
خوب ديگه ما هيچ وقت دست از شاهزاده بودنمان بر نميداريمپاسخ:
چرا دیگه! جزو آخرین مطالب هستش
الان دیگه مطمئنم مرورگرت مشکل داره! من از یه سال پیش فرمش رو پر کردم باز هم باید برم تو صف؟!!!

پاسخ: نه فکر نکنم آخه پستي که خودم گذاشتم سالم نشون ميده پستهاي تو پشتش سفيده حرف ي هاش خرابه رفتم تو قسمت ويرايش مطالب قبلي که درستشون کنم اما اصلا جزو مطالب قبلي نشون نميده


خوابـــ و بــ ـیـــ دار
ساعت22:32---21 ارديبهشت 1391
با با نذارمون تو کف ...
بجنب !

اگه داستان واقعی بهتره که اسم شخصیت اول همون فرد و بزاری !


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: