clossed-3
کافه پرنس
درباره وبلاگ


کافه کافه

پيوندها
روزگارم مرد با تمام خاطراتش
جمعه بازار
چه رازیست وراي این همه عظمت
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کافه پرنس و آدرس cafe-prince.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 22892
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
پرنس
monarch

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : پرنس

-         س س سلام

چشماشو هاج و واج دوخت بهم!
-         علیک سلام بفرمایین
چه عرق سردی رو پیشونیم بود. احساس می کردم اینقدر
قلبم داره بلند بلند میزنه که صدای تپشش رو اون هم داره
میشنوه. دوتا از دوستاش کنارش بودن و با دیدن من و
وضعیتم، مرده بودن از خنده.چشمام به دوستاش خیره
شده بود که دستش رو آورد جلو چشمام تکون داد و گفت:
-         آقا با من کاری داری یا با دوستام؟ کمکی ازم بر میاد
نفسم در نمیومد. برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم
مهرداد داره عاجزانه نگاه میکنه. نفس عمیقی کشیدم،
برگشتم، چشمامو بستم و گفتم:
-         دوستم باهاتون کار داره
-         خوب به شما چه؟ مگه خودش زبون نداره
-         نه! یعنی چرا داره ولی روش نمی کنه. می ترسه
-         مگه لولو خرخره ام. از چی می ترسه
مخم هنگ کرد. چی بهش بگم
-         میخواد تنهایی باهاتون صحبت کنه.
صادق از دور دید که مهرداد پشت یکی از درختای دانشگاه
قایم شده و داره ریسه میره از خنده. خودشو رسوند بهش.
-         سلام مهرداد
مهرداد در حایکه اشک گوشه چشمشو پاک می کرد گفت:
-         هه! هه! سلام صادق
-         به چی می خندی؟
-         هیچی بابا، پویا چند روز دیگه کنفرانس داره.بنده خدا
روش نمی کنه تو کلاس جلو جمع حرف بزنه. یه جورایی
خجالتیه
-         خوب تو چته؟ به چی داری می خندی؟ این قضیه که
خنده نداره
-         خواستم یه کاری کنم یخش آب شه و از اون پیله
خجالتیش در بیاد بیرون. اون دختره رو اونجا می بینی؟
-         همون روسری کرمه؟
-         آره. به اسم اینکه ازش خوشم میاد فرستادمش بره
جلو و از طرف من باهاش صحبت کنه
-         مهرداد! گناه داره
-         نه بابا چیزیش نمیشه که. یه کم ممکنه دستش بندازن
و بعد تموم میشه فقط کمی از اون تته پته کردن درمیاد.
یاد می گیره روابط عمومیش خوب باشه. حراست هم اومد
کاریش داشت با من. نگران نباش.
-         حالا اگه از پسش براومد چی؟
-         نمیتونه بابا. پویا بنده خدا تو اینجور کارا ضعیفه. نمیدونی
چه مشکلی داشت با ارائه کنفرانسش واسه من. این که
نمیتونه چهار تا خط رو جلو من بگه چطور میخواد کنفرانس
بده.
بله آقای پرنس. مهرداد ناخواسته میخواست به من درس
زندگی ده. غافل از اینکه من درسته خجالتی بودم اما توی
بازار چرخیده بودم. کم کمش چندتا معامله فرش رو به
تنهایی انجام داده بودم. میتونستم دو نفر رو بندازم به
هم.
اون خانم دوتا دوستش که همراهش بودن رو مرخص
 کرد و گفت:
-         برید بعدا خودم میام.
بعد رو کرد به من و گفت:
-         خوب اون آقا کجا هست؟ چرا نمیاد؟
-         تشریف بیارین بریم سراغش
صادق زد رو شونه مهرداد
-         آقا مهرداد نخند، نخند کله مبارک رو بیار بالا که فکر
کنم گاو همسایه غازه!!!
مهرداد از پشت درخت سرک کشید و با ناباوری به
صادق خیره شد.
-         این دیوونه داره چکار می کنه؟ چرا داره دختره رو
میاره این سمت؟
-         فکر کنم قصدش خیره! طرف خودش داره میاد
خواستگاریت! بادا بادا مبارک بادا
-         خفه شو بابا.
-         خوب خانوم رسیدیم. ایشون همون دوستم هستن
که خدمتتون عرض کردم آقا مهرداد خودتون بفرمایین
حرفاتون رو بزنین. چطوری صادق؟ خوبی؟ یه دقیقه
بیا کارت دارم.
رفتیم اونور محوطه و به حرکات مهرداد خیره شدیم.
مهرداد بنده خدا میخواست به دوستش کمک کنه
( البته با به چاه انداختنش) حالا وضعیت خودش دیدنی
بود. اینقدر حرف اونا طول کشید که کلاس بعدی شروع
شد. رفتیم سر کلاس.در کلاس باز بود. وسطای کلاس
دیدم یکی بیرون داره بال بال میزنه. آروم از کلاس زدم
بیرون
-         چته؟ چرا داری بال بال میزنی؟ ببینم درست شد؟
-         روحم تو روحت پویا، این چه کاری بود کردی؟
-         چه کار؟ خودت گفتی دوستش داری و نمی تونی بهش
بگی
-         بله ولی نگفتم برو بیارش خودم حرفامو بهش بزنم
-         ا! راست میگیا! به خنده گفتم یادم رفت شرمنده حالا
درست شد
-         چی درست شد بابا؟
-         حرفتو بهش زدی؟
-         پویا یه کاریش کردم و یه جوری زدم تو برجکش که نگو
-         چرا؟ چی گفتی مگه بهش؟
-         گفتم ببخشید خانوم من نامزد دارم رو من حساب نکنین
-         نه؟! شوخی می کنی؟!
-         آره شوخی می کنم. گفتم من نامزد دارم بیاید ساقدوش
عروس شید
-         کم چرت و پرت بگو ببینم
-         آخه روم نمیشه
-         چه گندی زدی؟
-   گفت شما با من کاری داشتی؟
-   گفتم آره
-   گفت پس چرا خودتون نیومدین جلو
-   گفتم روم نکرده مزاحمتون شم. خصوصا با اون بادیگارداتون
-   گفت حالا چیه؟ نکنه ...
-         گفتم نه نه اصلاً! من نامزد دارم، روز زن میخوام بهش هدیه بدم. این
روسری شما خیلی قشنگه، آدرس مغازه ای که اینو خریدین
رو بهم بدید تا برای اون هم از همین بخرم!!!
منو میگی بر و بر نگاه مهرداد می کردم بهش گفتم:
-         آخه دیوونه مگه نامزد داری؟
-         ندارم ولی فرمشو پر کردم، گفتن به زودی یکی بهم
میدن
-         آبرومونو بردی! بمیری. حالا دیگه من با چه رویی تو این
دانشگاه بچرخم
-         تو آبرومونو بردی
-         میخواستم ببینم تو موقعیت انجام شده چطور باید
عکس العمل نشون داد
-         مگه من موش آزمایشگاهیتم؟
-         مگه من بودم؟ صادق گفت چه آشی برام پخته بودی
-         عیب نداره حالا دیگه میتونم روی کنفرانست حساب کنم.
میتونی از پسش بر بیای
-         ولی اون دختر بیچاره چه گناهی کرده بود؟
-         خیلی پر رو بود مدام تو رو زیر نظر داشت. باید میزدم
تو برجکش.

...to be continue

پ.ن: ببخشید ادامه داستان دیر شد. کمی مشکل داشتم. منتظر ادامه جذابی باشین



نظرات شما عزیزان:

خوابـــ و بــ ـیـــ دار
ساعت23:49---31 ارديبهشت 1391
کجایی !
پاسخ: سلام ميدونم با پرنسي ولي سرش شلوغه وقت نداره من به جاش جواب ميدم خودش که بياد مي بينه حتما ميان خدمتتون


خوابـــ و بــ ـیـــ دار
ساعت23:32---27 ارديبهشت 1391
احسنت که حالشو گرفت و دختره رو اوورد !پاسخ:
نفهميدم يعني چي؟؟!

پاسخ: من فهمیدم. پویا رو میگه. میگه خوب کاری کرد حال مهرداد رو گرفت و دختره رو آورد پیشش


رکسانا
ساعت22:58---27 ارديبهشت 1391
سلام جیگر چطولی؟آپم بدو بیا

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: